گفتن شتاب رفتن من از برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست
مگذار پای نخوت و غره مشو چنین
کین دل شکسته گر چه قدیمی سرای توست
کس را ندیده ام که کند خانه اش خراب
ای بیوفا چنین ستمی از جفای توست
بیگانه نیست دست نگهدار و رخ متاب
خاکش بروب و خوب نگر آشنای توست
این مرغ پر شکسته برون کی رود ز دام
پایبند انس روی تو و در هوای توست
مسکین دلم که روزی چون سنگ خاره بود
در زیر پای تو چون توتیای توست
کشتی دل مرا و نترسیدی از قصاص
انداختی به خاک که : این خونبهای توست
بشکستی ار دلم تو مپندار که این گذشت
روزی اگر شکست دلت این سزای توست
بر من ببخش بی ادبی کار من نبود
کار دلست این که دلم زیر پای توست
بیتی سروده ای و دلم را ربوده ای
شعری سروده ام که نه در اقتضای توست
آری این منم که سالها خاموش مانده ام
فریاد بی نوا همه از بانگ نای توست
:: بازدید از این مطلب : 1564
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9