یادگیری لهجه اصفهانی در 3 دقیقه

 

 
1- مضاف و موصوف همیشه «ی» میگیرد
مثال: درِ باغ ===» دری باغ        گل قشنگ ===» گلی قشنگ         آدم خوب ===» آدمی خُب

 

 
2- «د» ما قبل ساكن قلب به «ت» میشود
مثال: پراید ===» پرایت       آرد ===» آرت

 

 
3-  واو ساكن آخر كلمه به «ب» قلب می‌شود
مثال: گاو ===» گاب
 

 

4- اصولاً در هر كجا كه فتحه قشنگ باشد كسره بكار میرود و هر كجا كه كسره كلمه را زیبا میكند فتحه بكار میرود
مثال برای فتحه: اَز===» اِز       قفَس ===» قفِس        اَزَش ===» اِزِش         بِِزَن ===» بِِزِن
مثال برای كسره: اِمروز===» اَمروز    جمعِه===» جمعَه       سِفید===» سَفید      حِیفِ===» حَیفس    فِشار===» فَشار
 

 

5-  صدای « اُ » هیچ جایگاهی نداشته و به «او» تبدیل میشود.
مثال: شما===» شوما      كجا===» كوجا        چادر===» چادور
 

 

6-  حرف «و» در قالب حرف ربطی به به «آ» تبدیل میشود
مثال: من و تو و حسن ===» منا تو آ حسن
 

 

7-  اصولا خود « آ » به عنوان یك حرف ربط به كار میرود
مثال: من هسم، آ بابامم هسن
در ضمن حرف « آ » به معنای «به علاوه» هم به كار میرود
مثال: 5+4+3 ===» 5 آ 4 آ 3
 

 

8- حرف « ه » در لهجه اصفهانی به نوعی نابود شده
مثال: بچه ها ===» بِچا    گربه ها ===» گربا     میجهد===» می جِد
ه در آخر افعال به «د» ساكن بدل میشود.
بره===» برد     بشه===» بشد
«ه» به ی تبدیل میشود.
بهتر===» بیتِرِس      سر راهی===» سری رایِس       گربه===» گربیِه
«ه» به «ش» تبدیل میشود.
بهش میگم ===» بشش میگم
«ه» به «و» بدل میشود.          
ما هم می آییم ===» ما وَم میَیم
نكته: به غیر اول شخص مفرد حروف «خوا» به «خ» تبدیل میشود
میخوای ===» می خَی
 

 

9-  در برخی افعال حرف «ی» به  «اوی» تبدیل میشود
میشنوی===» میشنُوی        میگی ===» میگوی
 

 

10-  اگر حرف اول كلمه «ب» یا «ن» باشد و حرف سوم «ی» یك «ی» بعد از «ب» یا «ن» اضافه میشود
بگیر===» بیگیر     بشین ===» بیشین       بریز ===» بیریز        ببین ===» بیبین

 



:: بازدید از این مطلب : 726
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8

شاید برای همه ما این سئوال پیش آمده باشد که: چرخ خیاطی چگونه کار میکند و چگونه چنین دوختهای ریز و ظریف بدون ذره ای خطا در پی هم قرار می گیرند. برای پی بردن به این موضوع عکس زیرو ببینید.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
..
.

 
mv69g031dutph3bswwl.gif

 



:: بازدید از این مطلب : 988
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
نوشته شده توسط : nahal



 

. کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فیلسوف است.

 

. کسی که راست و دروغ برای او یکی است متملق و چاپلوس است.

 

. کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید دلال است.

 

. کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد گداست.

 

. کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است.

 

. کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکیل است.

 

. کسی که جز راست چیزی نمی گوید بچه است.

 

. کسی که به خودش هم دروغ می گوید متکبر و خود پسند است.

 

. کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.

 

. کسی که سخنان دروغش شیرین است شاعر است.

 

. کسی که علی رغم میل باطنی خود دروغ می گوید زن و شوهر است.

 

. کسی که اصلا دروغ نمی گوید مرده است.

 

. کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد بازاری است.

 

. کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.

 

  کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سیاستمدار است.

 

. کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند دیوانه است



:: بازدید از این مطلب : 860
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

برای این عکس تیتر بنویسید(27)

 

boy-soldier

پشت صفی که سربازان در برابر معترضان به علی عبدالله صالح رئیس‌جمهور یمن آراسته‌اند، پسربچه‌ای سرگرم کار خود و جمع کردن چیزهایی‌ست که سکه‌ای روانه جیب او می‌کند..

 

برای این عکس تیتر بنویسید(2)

 

متروی ژاپن (چین نیست لطفا کامنت چینی نگذارید). تیتر مورد نظر خود را در بخش کامنت بگذارید.

 

برای این عکس تیتر بنویسید(6)

برای این عکس تیتر بنویسید(7)

 

 

برای این عکس تیتر بنویسید(9)

 

 

برای این عکس تیتر بنویسید(11)

 

 

 

برای این عکس تیتر بنویسید(11)

 

 

برای این عکس تیتر بنویسید(13)

 

 

برای این عکس تیتر بنویسید(15)

 

 

برای این عکس تیتر بنویسید(16)

 

برای این عکس تیتر بنویسید(17)

 

آرایشگر خارجی در حال پیرایش سبیل های ناصر الدین شاه قاجار

 

برای این عکس تیتر بنویسید(21)

برای این عکس تیتر بنویسید

/

 

برای این عکس تیتر بنویسید(23)

برای این عکس تیتر بنویسید(24)

/

 

برای این عکس تیتر بنویسید(26)

 



:: بازدید از این مطلب : 1114
|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : یک شنبه 25 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal





 












 










 


:: بازدید از این مطلب : 1068
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

دیگ مسی و کفگیر آهنی
 


 



 
 


:: بازدید از این مطلب : 922
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

در پناه مادر

























 


در پناه مادر


:: بازدید از این مطلب : 824
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

مادر عزیز در برابرت كویری تشنه هستم
ودر انتظار باران محبتت غنچه ای هستم در دستان گرم تو

 

كه با اشكهای پاكت سیراب می شوم .
در دریای بی كران چشمانت پاكی وعشق را دیده ام و می خواهم

 

چون كبوتری سبكبال در پهنه این آسمان پرواز نمایم .
و اكنون از تولد مهر صدای بلبلان ترانه ساز زمین است و

 

این ترانه نوایی است كه قلب های آدمیان را به تپش وا می دارد.
پس مادر ای مهربان ترین پیوند ، هستی ام به عشق تو زنده است

 

 و رأفتت و شهامتت در قلب انسانیت حك شده است.

 

و تو را ای ُدرج بینوای  مروارید خِرد
چگونه باید در این بُرهه از زمان نمایان ساخت

 

كه قصه شجاعت و ایمانت از تمام شمع ها فروزان تر است

 

روزت را همواره ارج می نهیم

 

و رایحه ایثار و محبتت را در جانمان می ستاییم


 


 


 


 


 


 

 












































 



:: بازدید از این مطلب : 788
|
امتیاز مطلب : 132
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

 
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal
آغ آلما قیزیل آلما
تاقچیا دوزول آلما
بیلسیدیم یار گوندریب
ساخلاردیم یوز ایل آلما


:: بازدید از این مطلب : 1639
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal



:: بازدید از این مطلب : 976
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

http://tehrankids.com/uploads/posts/2010-09/1285518764_415.jpg

مطالعات قبلی هم نشان داده بود خوردن میوه و سبزی باعث تغذیه پوست، مو و ناخن‌ها می‌شود. این مواد غذایی شامل ویتامین A هستند که نقش مهمی در جایگزینی سلول‌های پوستی دارند.


خوردن میوه‌های سرشار از رنگدانه‌ها مانند هویج می‌تواند تاثیر زیادی در زیباتر شدن چهره شما داشته باشد.


تحقیقات انجام شده در دانشگاه بریستول که با هدف تعیین رابطه بین رنگ صورت و جذابیت انجام شده است نشان می‌دهد افرادی که پوست صورت آن‌ها به رنگ زرد متمایل است جذاب‌تر و در عین حال سالم‌تر به نظر می‌رسند.


در همین حال محققان متوجه شدند رنگ‌دانه‌های زرد به نام کاروتنوئید که در میوه‌ها و سبزیجات خاصی مانند هویج وجود دارند نقش کلیدی در تولید این رنگ زرد در پوست صورت بازی می‌کنند.


برای بررسی اثر این میوه روی پوست صورت، محققان از 40 داوطلب خواستند چهره 51 نفر را از نظر شادابی، سلامت و جذابیت رده‌بندی کنند. نتایج این تحقیقات قرار است به زودی در نشریه رفتار انسان و تکامل به چاپ برسد.


یان استفن یکی از دانشمندانی که در انجام این پژوهش شرکت داشته است در این باره گفت: شاید با انتشار این گونه خبرها بتوانیم مردم را به خوردن میوه و سبزی بیش‌تر تشویق کنیم. خصوصا این که دو ماه بعد از شروع مصرف میوه اثرات آن به طور وضوح خود را نشان خواهند داد.


او در ادامه گفت: شاید با گفتن این مطلب که اگر شما میوه و سبزی نخورید ممکن است تا 40 سال بعد دچار حمله قلبی شوید چندان مردم را به خوردن این غذاهای سالم تشویق نکند. اما در عوض اگر به آن‌ها بگویید ظرف مدت چند ماه پس از خوردن میوه و سبزی اثرات آن باعث زیباتر شدن چهره شما شود تعداد بیش‌تری به خوردن این مواد غذایی علاقه نشان دهند.


مطالعات قبلی هم نشان داده بود خوردن میوه و سبزی باعث تغذیه پوست، مو و ناخن‌ها می‌شود. این مواد غذایی شامل ویتامین A هستند که نقش مهمی در جایگزینی سلول‌های پوستی دارند.


مصرف مرکبات، کیوی و برخی میوه‌های دیگر به بدن در ساخت کلاژن کمک می‌کند. کلاژن یک پروتئین است که نقش بسیار مهمی در بافت پوست بدن باز می‌کند و می‌تواند به حذف چین و چروک‌ها، جای زخم‌ها و مانند آن‌ها کمک کند.



:: بازدید از این مطلب : 961
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

http://www.persianv.com/khaneh/khabar/tadig.jpg

مهم‌ ترین سرطان‌ هایی که به دنبال خوردن مواد غذایی سوخته ایجاد می ‌شوند سرطان مری و معده هستند اما دیگر سرطان‌ ها مثلا سرطان پروستات هم می‌ توانند با داشتن این عادت بدغذایی بروز کنند.


ته دیگ


در میهمانی‌ ها وقتی برنج را می ‌کشند همه در انتظار دیس ته‌ دیگ هستند.


گاهی تا این دیس سر سفره گذاشته شود محتوایش به نصف می ‌رسد چون همه قبل از نشستن به دور سفره به این ظرف ناخنک زده ‌اند.


اما در برخی از موارد این ته‌ دیگ‌ های جذاب سوخته‌ اند ولی باز هم مشتری دارند در حالی که همه به هم می ‌گویند خوردن ته ‌دیگ سوخته زیانبار است.


هفته نامه ی سلامت برای روشن تر شدن این موضوع به سراغ دکتر محمد جعفر فره ‌وش، فوق ‌تخصص گوارش و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران رفته ‌است که در ادامه مشروح این مصاحبه را مطالعه خواهید کرد.


آقای دکتر! اول از همه بگویید که حرارت دیدن مواد غذایی چقدر خطرناک است؟


مصرف مواد غذایی ‌ای که به دنبال حرارت دیدن زیاد، بافت و کیفیت خود را از دست داده ‌اند و در نهایت سوخته ‌اند، می ‌تواند سلامت انسان را تهدید کند. بنابراین به تمام افراد و خصوصا کسانی که ناراحتی‌ های گوارشی و زمینه‌ های ژنتیکی و محیطی ابتلا به سرطان را دارند، توصیه می‌ کنم که غذاها را با حداقل حرارت‌ دیدگی و به روش آب‌ پز و بخارپز آماده کرده و میل کنند.


چرا می ‌گویند قسمت‌ های سوخته ی گوشت، مرغ، جگر و ماهی را نخورید؟


قهوه ‌ای یا سیاه شدن انواع گوشت‌ در اثر حرارت بالا، سبب تشکیل مواد هیدروکربن‌ های حلقوی آروماتیک(PAHs) در آن ها می ‌شود. این مواد با ورود به بدن می ‌توانند قسمت ‌های مختلف را مستعد ابتلا به سرطان‌ کنند. بنابراین به همه ی افراد توصیه می ‌کنم قسمت ‌های سوخته و زغالی ‌شده ی انواع گوشت‌ ها را مصرف نکنند.


سرطان بیماری ‌ای نیست که تنها تابع یک عامل باشد. عوامل ژنتیکی و


محیطی بسیار متعددی در ایجاد انواع سرطان ‌ها دخیل‌ اند که همه در کنار


هم، فرد را به این بیماری مبتلا می ‌کنند


چه سرطا‌ن‌ هایی؟


مهم‌ ترین سرطان‌ هایی که به دنبال خوردن این مواد غذایی سوخته ایجاد می ‌شوند سرطان مری و معده هستند اما دیگر سرطان‌ ها مثلا سرطان پروستات هم می‌ توانند با داشتن این عادت بدغذایی بروز کنند.


به غیر از گوشت، گروه‌ های غلات هم هنگام طبخ ممکن است بسوزند. در این‌ باره هم توضیح می ‌دهید؟


حرارت دادن زیاد به سیب‌ زمینی و نان ‌ها که حاوی نشاسته هستند سبب افزایش غلظت مواد سمی آکریلامیدی تا 5 برابر می ‌شود. سرطان ‌زایی آکریلامید‌ها با آزمایش‌ هایی بر حیوا‌ن‌ ها اثبات شده است. این مواد به خصوص در سیب ‌زمینی‌ هایی که با کودهای ازته کشت داده می‌ شوند به وجود می ‌آیند. متاسفانه امروزه هنوز در برخی نقاط ایران از این نوع کودها استفاده می ‌شود. بنابراین توصیه می ‌کنم انواع غلات و مواد نشاسته‌ ای را با حرارت ‌های مستقیم و شدید آماده مصرف نکنید.


در مورد حرارت مستقیم که اشاره کردید، پس باید به تنور نانوایی های سنتی هم مشکوک باشیم؟


بله البته. در واقع، تنور‌های سنتی نانوایی ‌ها با سوخت ‌هایی چون گازوییل و نفت روشن می ‌شوند در این حالت مواد سرطان‌ زای حاصل از سوختن این سوخت ‌ها بر سنگ ‌ها و سطح داخلی تنور می ‌نشیند و با قرار گرفتن خمیر در تنور روی سطح نان پخش می ‌شود. بنابراین مصرف طولانی‌ مدت این نان‌ ها هم می ‌تواند افراد مستعد را به سرطان مبتلا کند.


پس چه نانی بخوریم؟


بهتر است از نانوایی‌ هایی نان تهیه کنید که تنور‌های الکتریکی دارند نه تنورهایی که با سوخت فسیلی کار می ‌کنند که خوشبختانه این تنورها در کشور ما در حال جایگزین شدن با انواع سنتی هستند.
گوجه کبابی


ما ایرانیان کاهو را ته ‌دیگ می‌ گذاریم یا گوجه را به سیخ می‌ کشیم. آیا این سبزیجات تغییررنگ داده یا سوخته هم سرطان ‌زا می‌ شوند؟


حرارت ‌دیدن زیاد، بافت ماده ی غذایی را به شدت تغییر می ‌دهد اگر چه خوراکی حاصل با ذائقه ی ما هماهنگی دارد اما دیگر بیشتر مواد مغذی و مفیدش را از دست داده است. البته همه ی گروه‌ های غذایی بعد از حرارت دیدن مملو از مواد سرطان ‌زا نمی ‌شوند. مطالعاتی که روی ذرت و برنج هم انجام شده حاکی از آن است که این گروه‌ های غذایی در اثر حرارت سرطان ‌زا نمی شوند. در حالی که سیب ‌زمینی و آرد گندم با حرارت دیدن زیاد به منابع ترکیبات سرطان زا بدل خواهند شد.


آیا خشکی ته ‌دیگ و خوراکی‌ هایی که به دنبال طبخ، خشک شده ‌اند برای پوشش دستگاه گوارش مشکل ‌زا هستند؟


بله. این مواد خشک، خراش‌ ها و به دنبال آن التهاباتی را بر دیواره ی مری و معده و حتی دهان ایجاد می ‌کنند که خود عامل مستعد کننده ی ابتلا به سرطان است. البته مصرف هرازچندگاه این مواد خشک، مشکل ‌ساز نیست اما اگر عادت دارید مرتب این‌ گونه غذاها را میل کنید مثلا سیب ‌زمینی سرخ ‌شده، کباب‌ های برشته، ته‌ دیگ خشک و... باید به پیامد‌هایش هم بیندیشید.


آیا ارتباط مستقیمی میان خوردن مواد غذایی سوخته و ابتلا به سرطا‌ن‌ هایی که توضیح دادید، وجود دارد؟


سرطان بیماری ‌ای نیست که تنها تابع یک عامل باشد. عوامل ژنتیکی و محیطی بسیار متعددی در ایجاد انواع سرطان ‌ها دخیل‌ اند که همه در کنار هم، فرد را به این بیماری مبتلا می ‌کنند. ‌در مورد مواد غذایی سوخته مثلا ته ‌دیگ هم وضع به همین منوال است. اگر فرد عوامل مساعد سرطان را داشته باشد خوردن قسمت‌ های سوخته غذا به طور مکرر، احتمال ابتلای او به سرطان را به شدت افزایش خواهد داد.

 



:: بازدید از این مطلب : 780
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

متخصصان تغذیه تاكید دارند كه اگر می‌خواهید از دل دردهای فریب دهنده احساس گرسنگی رهایی پیدا کنید، آرد گندم و بادام درختی بخورید.

به گزارش سرویس بهداشت و درمان ایسنا، خوردن آرد گندم و بادام، احساس سیری را در انسان افزایش می‌دهد و بنابراین باعث کم شدن تمایل به خوردن غذا و در نتیجه جلوگیری از پرخوری می‌شود.

دل‌دردی كه از احساس گرسنگی ناشی می‌شود ممکن است در هر فردی در زمان مختلفی از طول روز بروز كند اما به هر حال به سراغ هر کسی می‌آید و انسان را وادار به خوردن می‌کند. برای کسانی که قصد دارند وزن خود را کاهش دهند، گرفتار درد گرسنگی شدن، یک نگرانی جدی است.

به گزارش سایت اینترنتی هلت دی نیوز، پزشكان توصیه می‌كنند كه مصرف نشاسته‌هایی مثل آرد گندم که مدت بیشتری در دستگاه گوارش باقی می‌مانند تا هضم شوند، می‌تواند راه حل مفیدی برای این مشکل باشد.

بادام نیز از جمله میان وعده‌های مغذی است که می‌تواند مدت طولانی‌تری در شما احساس سیری ایجاد کند و بنابراین گزینه مناسبی از این نظر محسوب می‌شود.

این مقاله در مجله فناوری غذا منتشر شده است.


 
منتشر شده توسط ISNA در تاریخ ۱۳۹۰ دوشنبه ۵ ارديبهشت

 



:: بازدید از این مطلب : 951
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal
لباس های خانگی برای بانوان








 

لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان
لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان

لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان

لباس های خانگی برای بانوان

لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان

لباس های خانگی برای بانوان

لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان


لباس های خانگی برای بانوان

لباس های خانگی برای بانوان

 

 



:: بازدید از این مطلب : 672
|
امتیاز مطلب : 1100
|
تعداد امتیازدهندگان : 1060
|
مجموع امتیاز : 1060
تاریخ انتشار : چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

نحوه جدید نشستن روی صندلی !!!
 


 


 


 

عکس   تصاویر خنده دار متحرک (سری اول)


 


 


 


 


 


 

 

عکس   تصاویر خنده دار متحرک (سری اول)


 



:: بازدید از این مطلب : 901
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : دو شنبه 19 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

عدالت شوخی زننده ای است گاهی ...

 


 


 


 

زاویه ی دوربین در این عكس به گونه ای است كه نمی توان از چشمان آن دخترك فرار كرد . نمی دانم چرا دلم نمی خواهد دنیا را از این زاویه نگاه كنم.
كفش ، نماد سنگینی یك انسان نه ، كه  وزن همه ی دنیاست
و چشمان دخترك زمزمه می كند كه شانه هایش توان ندارند تا وزن عدالت را با خود حمل كند
نتیجه ی عدالت انسان هایی كه از بالا نگاه می كنند ...
عدالت شوخی زننده ای است گاهی.... 

 



:: بازدید از این مطلب : 505
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : دو شنبه 19 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

از بزرگی پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟

فرمود چهار اصل ....


دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم

دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم

دانستم که پایان کارم مرگ است پس محیا شدم



:: بازدید از این مطلب : 550
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : جمعه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

وقتی من به دنیا اومدم...

 

 

وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم .

 

دكتر علی شریعتی          

 



:: بازدید از این مطلب : 596
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : جمعه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

ناصرالدین شاه و قلیون همایونی

.

.

.

.

.

.

 

 

http://s1.picofile.com/file/6591775650/46252_626.jpg

 



:: بازدید از این مطلب : 866
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : جمعه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

دیوانه

 

 

در بُستان تیمارستانی به جوانی با چهره‌‌ای پریده‌رنگ، اما زیبا و اندیشمند برخوردم. کنارش روی نیمکت نشستم و پرسیدم: «چرا اینجایی؟» با شگفتی به من نگریست و گفت: «پرسش ناروایی ست، اما پاسخ خواهم گفت.»

«پدرم می‌خواست مرا چون رونوشتی از خود بسازد؛ برادر پدرم نیز چنین می‌خواست. مادرم بر این باور بود که من باید همانند پدر ِپرآوازه‌اش باشم. خواهرم آرزو داشت که من شوی دریانوردش را الگوی زندگی خود دانم؛ و برادرم به من پند می‌داد که همانند او ورزشکاری قهرمان شوم. به همین روی، استادانم در فرزانش (فلسفه)، نوازندگی و «منطق»، همگی می‌خواستند بازتابی از آنان باشم. اینگونه بود که اینجا آمدم.«اینجا» به من می‌سازد زیرا دست کم اینجا می‌توانم خود خودم باشم.»

سپس روی به من گرداند و پرسید: «راستی بگو بدانم، آیا تو نیز از پند و اندرز دیگران به اینجا پناه آورده‌ای؟»

- «نه، من برای دیدار کسی به اینجا آمده‌ام.»

[خندید و] گفت: «آها، دانستم. پس تو از آنانی هستی که در تیمارستان آنسوی این دیوار می‌زیند.»



:: بازدید از این مطلب : 828
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : جمعه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


:: بازدید از این مطلب : 696
|
امتیاز مطلب : 1079
|
تعداد امتیازدهندگان : 1047
|
مجموع امتیاز : 1047
تاریخ انتشار : جمعه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

چگونه با کلاس شویم

 

 

 

اگر شما ذاتا" انسان با کلاسی هستید که هیچ !!! در غیر این صورت باید از هر فرصتی برای نشان دادن این موضوع استفاده کنید . شاید باورتان نشود ولی شما می توانید از جراحت خود نیز برای کلاس گذاشتن استفاده کنید فقط کافیست جواب های زیر را با اندکی قیافه موجه بیان کنید:
 


اگر شصت پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما ان را باند پیچی کرده اید هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید : "موقع تکان دادن پیانوی بابام پام مونده زیرش"
 


اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زیر آفتاب سوخته باید بگویید : "از اسکی آخر هفته نمی توانم بگذرم"
 


اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمین خورده اید در جواب باید بگویید : "با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کردیم"
 


اگر انگشت دست شما به ماهیتابه پیاز داغ چسبیده علت آن را چنین بیان کنید : "دیشب با قهوه جوش اینجوری شد"
 


اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته باید بگویید : "به سیم گیتارم گیر گیر کرده"
 


اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زیر چشم شما کبود شده جوابتان این باشد : "چند روز پیش توپ تنیس به صورتم خورد"
 


اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خیرات و چای و شیرینی مملو از جوش شده علتش را چنین وانمود کنید: "که خواهرتان از هلند شکلات زیادی اورده است"
 


اگر مینی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شدید بسیار عصبانی بگویید : "الکی می گویند زانتیا ایربگ داره "
 


اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگویید:"حواسم نبود میله ی شومینه زیادی داغ شد"
 


اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:"بچه همسایه را از میان شعله های آتش بیرون کشیدم!


ببینم شما اینقدر بیكلاس بودی كه همه اینو خوندی ؟



:: بازدید از این مطلب : 918
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

 

در یك مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می كردم و چند سالی بود كه مدیر مدرسه شده بودم.
قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.

هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همكاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
«با خانم... دبیر كلاس دومی ها كار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بكنم

از او خواستم خودش را معرفی كند. گفت:
«من 'گاو' هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند
تعجب كردم و موضوع را با خانم دبیر كه با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، درمیان گذاشتم.
یكه خورد و گفت: «ممكن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من كه چیزی نمی فهمم...»

از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
«اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد
خانم دبیر با اكراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز كه در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
 مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی كرد: «من گاو هستم
- خواهش می كنم، ولی...
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای كه شما دیروز در كلاس، او را به همین نام صدا زدید...
دبیر ما به لكنت افتاد و گفت: «آخه، می دونید...»

- بله، ممكن است واقعاً فرزندم مشكلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشكل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید. قطعاً من هم می توانستم اندكی به شما كمك كنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت كردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه كارتی را به خانم دبیر ما داد
و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترك كرد.
وقتی او رفت، كارت را با هم خواندیم.
در كنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
«دكتر... عضو هیأت علمی دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه...»

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 948
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

 
 
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal
گر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خیالی نیست .

اگر فاصله بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست.

مرا همین بس که عشقت در چهارچوب ویران وجودم پنهان است.

 


:: بازدید از این مطلب : 609
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 


 


1278209584.jpg

حتی اگر تجهیزاتتان را بگیرند
1278218341.jpg

حتی اگر تفتیش بدنیتان کردند

1278175588.jpg

تک تک لباسهایتان را وارسی کنند

1278201733.jpg

و شما را بی دفاع مقابل برگه امتحان بگذارند

1278157358.jpg

باز هم میتوانید...!!!

1278186634.jpg

 



:: بازدید از این مطلب : 897
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 


خدا خر را آفرید و به اوگفت:
تو بار خواهی برد، از زمانی که
تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی
که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر
پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو
علف خواهی خورد و از عقل بی بهره
خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی
کرد و تو یک خر خواهی
بود.

خر به خداوند پاسخ  داد:خداوندا!من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من
عمری طولانی است.پس کاری کن فقط
بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی
خر را برآورده کرد
 
excited alert puppy wagginghis tail with a bone in his mouth
 
 


خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
 تو نگهبان خانه انسان خواهی
بود و بهترین دوست و وفادارترین
یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که
به تو می دهند خواهی خورد و سی سال
زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی
بود.

سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا!سی سال زندگی عمری
طولانی است.کاری کن من فقط پانزده
سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را
برآورد...

Picture of a Cute Little Monkey with Big<br /> Ears
 
 

خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از
این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و
برای سرگرم کردن دیگران کارهای
جالب انجام خواهی داد و بیست سال
عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی
بود.

میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است، من
می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند
آرزوی میمون را برآورده
کرد.

و
goofylooking man with his tongue hanging out wearing a smiley face tie

سرانجام خداوند انسان را آفرید و  به او گفت:
تو انسان هستی.تنها
مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره
زمین.تو می توانی از هوش خودت
استفاده کنی و سروری همه موجودات
را برعهده بگیری و بر تمام جهان
تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر
خواهی کرد.

انسان گفت:سرورم!گرچه من
دوست دارم انسان باشم، اما بیست
سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی
سالی که خر نخواست ، آن پانزده
سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که
میمون نخواست زندگی کند، به من
بده.

و
خداوند آرزوی انسان را برآورده
کرد...

و
از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست
سال مثل انسان زندگی می
کند!!!

و
 
Picture of a Father Giving his Son a Horse Ride

پس از آن،ازدواج می کند و سی سال
مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می
کند ، و مثل خر بار می
برد

و
frantic dad trying to multi taskand work on the computer and iron at the same time with children causingchaos
 
 

پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند،
پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در
آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و
هرچه به او بدهند می
خورد...!!!
و
Picture of an Angry Old ManWaving his Cane

وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون
زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به
خانه آن دخترش می رود و سعی می کند
مثل میمون نوه هایش را سرگرم
کند...!!!


:: بازدید از این مطلب : 928
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

شیطان بازنشسته شد !!!

 

 

ظهر شیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت. گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند... شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟


:: بازدید از این مطلب : 765
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

دوباره باید شد...!؟

 

موفقیت ممکن نیست مگر با موافقت 

خودمان. 

هر عقب افتادنی نشانه عقب افتاده بودن  

نیست. 

ایینه چون دو رو نیست طرف مشورت  

قرار میگیرد. 

در بازی زندگی اگر حفظ توپ نکنی از  

شرایط گل میخوری. 

نبض بودن جاری است جای ما خالی  

است؟! 

اماده اینده باش شاید دعوت  

شوی.  

خواستن بر خاستن است.    

خود کم انگاری بدترین سرطانی است که  

به سرتان می اید! 

تا چه میزان میزبان موفقیت خویشیم؟ 

نبوغ حاصله حوصله می باشد. 

اعتراف به خطا دلیلی بر دلیری است. 

فقط لبخند بزن. 

علاوه بر علاقه عاقلانه انتخاب کن. 

در بازی زندگی دیگران را پس نزن برایشان 

دست بزن. 

در بازی زندگی گاهی لازم است منطقه  

بازی را عوض کرد. 

اگر تصور کنی رسیده ای پلاسیده ای؟ 

گوش به فرمان اتاق فرمان فکر باش. 

تفکر احتیاج به الک کردن دارد تا افکار 

الکی جدا شود. 

روابط مثبت بهترین ثروت. 

امید بال است نا امیدی وبال. 

وقتی همه چیز را یافتم که به خدا دل 

باختم. 

چون قدرت ترسیم نداریم از قدم بعدی  

می ترسیم! 

انقدر افتادم تا جلو افتادم. 

به علت نقص فنی گاهی سعادتم از ساعتم 

عقب می ماند. 

در انتخاب دوست یاری بگیر که از او یاری 

بگیری. 

برای بلند پروازی باید به بال خود ببالی. 

چون خود را دوست نداشت دوستی برای 

خود نداشت. 

هرکس برای دیگری دنیای تازهای است 

دیدار ها را تازه کنیم. 

اگر قابلیت خوب تربیت شود خلاقیت 

عرض اندام می کند. 

اجازه نده ضرر به ضربه تبدیل شود. 

افراد برجسته نیک می دانند که وقت را  

وقف چه باید کرد. 

بلوغ و نبوغ از ابراز نیاز اغاز می شوند. 

چون قادر به دوست داشتن نبود قابل 

دوست داشتن نبود. 

در حرف بی حریف در صرف وقت 

بی رقیب هستیم. 

برای بد بینی خود چشم پزشک باشیم! 

از خواب و خیال بیزارم پس بیدارم. 

در مسائل فرزندان اعلام نظر کنیم نه 

اعمال نظر! 

تا جوانه می زنم جوانم. 

تقدیر تقویم افراد عادی تغییر تدبیر 

اشخاص عالی. 

از دانا فرا گرفتم که از نادان فرار کنم. 

کار کسی را نکشته کار انسان را کارکشته  

می کند. 

در کارزار زندگی کارساز باش. 

همه نمی توانند در صدر باشند مهم این 

است که چند درصد موفق هستی. 

نزاکتُ نظافت دهان است! 

سال ها به راحتی می گذرد چقدر به راحتی 

از دیگران می گذریم؟ 

امروز انجام کار فردا فرجام کار. 

برخی افکار انسان را دچار تهوع مغزی 

می کند! 

خوش رختی و خوش ریختی صرفا 

خوشبختی نمی اورد! 

اگر مشکلات با ماست ماست بند ان 

خود ماییم. 

اگر کور باشیم هر چاله ای گور است. 

از رفتار ماست که گرفتاری با ماست. 

اتفاق ها زاده انتخاب هاست... 



:: بازدید از این مطلب : 495
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

هرگز با خودت قهر مکن ....

 

 

به  شیوانا خبر دادند که یکى از شاگردان قدیمى‌اش در شهرى دور، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردى را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمى رسید. بدون این‌که استراحتى کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعت‌ها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.
مقابلش ایستاد، سرى تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه مى‌کنى دوست قدیمى؟

شاگردلبخند تلخى زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقتدرس‌هاى شما رانداشتم استاد! حق من خیلى بدتر از اینهاست! شما این همهراه آمده‌اید تابه من چه بگویید؟
شیوانا تبسمى کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو مى‌دانم. آمده‌ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.
شاگرد مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنى این همه راه را به خاطر من آمده‌اید؟
شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلى بیشتر از اینهاست.
درس امروز این است:
هرگز با خودت قهر مکن.
هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنى.
و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنى.
بهمحض این‌که خودت با خودت قهر کنى دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسمخودبى‌اعتنا مى‌شوى و هر نوع بى‌حرمتى به جسم و روح خودت را مى‌پذیرى.
همیشه با خودت آشتى باش و همیشه براى جبران خطاها به خودت فرصت بده.
تکرار مى‌کنم: خودت آخرین نفرى باش که در این دنیا با خودت قهر مى‌کنى
درس امروز من همین است.
شیواناپیشانى شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون این‌که استراحتى کند بهسمتدهکده‌اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمى‌اشواردمدرسه شده و سراغش را مى‌گیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دیدکه سالمو سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
شیوانا تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت: اکنون که با خودت آشتى کرده‌اى یاد بگیر که از خودت طرفدارى کنى.
به هیچکس اجازه نده تو را با یادآورى گذشته‌ات وادار به سرافکندگى کند.
همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.
هرگز مگذار دیگران وادارت سازند دفاع از خودت را فراموش کنى و به تو توهین کنند.
خودت اولین نفرى باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع مى‌کنى.
درس امروزت همین است!
گرچه گذر زمان فرصت عشق ورزیدن را دریغ نمى‌کند، اما مرگ را استثنایى نیست.



:: بازدید از این مطلب : 654
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

وقتی کسی رو دوس داری


 

 

 

وقتی کسی رو دوس داری، حاضری جون فـــداش کـــنی
حـــاضری دنیـــا رو بــــدی، فقط یــه بار نیــــگاش کــنی

بــــه خـــــاطرش داد بــــزنی، به خــــاطرش دروغ بــگی
رو همـه‌چی خـــط بــــکشی، حـــتّی رو بــــرگِ زنـــدگـی

وقــتی کــــسی تو قلـــبته، حــــاضری دنیـــــا بــــد بـــاشه
فقـــط اونــــی کـــه عشـــــقته، عــــاشقی رو بلــــد بـــاشه

قیــــــد تمــــومــه دنیــــا‌رو بــــه خــــاطرِ اون مـــی‌زنــی
خـــیلی چــــیزارو می‌شــــکنی، تــــا دلِ اونـــو نشــــکنی

حــــاضری که بـــگذری از دوســــتای امــروز و قــــدیم
امّــــا صــــداشو بشنوی، شـب، از میـــون دوتـــا ســـــیم

حــــاضری قلـبِ تـــو بـاشه، پـــیش چـــشای اون گــــرو
فقـــــط خــــدا نــــکرده اون یــــه وقـــت بـــهت نَگِه برو

حاضری هـر‌چی دوس نداشت، به خاطرش رهـا کــــنی
حســــابـتو، حســــابـی از مــــَردم شــــهر جـــــدا کــــنی

حــــاضری حــــرف قانونو، ســــاده بـــذاری زیـر‌پـــات
بــه حــــرفِ اون گـــوش کنی و به حـــرفِ قلبِ باوفات

وقتی بشـــــینه بـــه دلـــت، از همـه دنیــــا مـــی‌گــــذری
تـــــولّــــد دوبـــــارتــــه، اســــمشو وقــــــتی مـــی‌بـــری

حــــاضری جــــونتو بدی، یه خار توی دســــاش نــــره
حــــتّی یــــه ذرّه گرد‌و‌خاک تـــو معبدِ چـــــشاش نــــره

حــــاضری مســــخرت کُـــنن تــــمام آدمــــــای شــــــهر
امّــــا نبینی اون باهـات کرده واســــه یــه لـــحظه قـــهر

حــــاضری هـــر جا که بری به خــــاطرش گریــه کنی
بـــگی کـــه محتاجشی و بـــه شـــونه‌هاش تــــــکیه کنی

حــــاضری که به خــــاطرِ خواستنِ اون دیــــوونه شی
رو دســـتِ مجنون بزنی، بـا غصّه‌ها، همـــــخونه شی

حــــاضری مَردم همـشون، تـــو رو بــا دس نشون بِدن
دیـــوونـــه‌های دوره‌گرد، واســــه تـــو دس تـکون بِدن

حــــاضری اعتبار تــــو بـــه خـــــاطرش خـــراب کُنن
کـــار تـــو به کســی بِدن‌، جـــات اونــو انتــــخاب کُنن

حــــاضری که بــــگذری از شهرت و اســــم و آبروت
مـــهم نباشه که کــــسی، نخــــواد بشینه رو بــــه روت

وقــــتی کســــی تـــو قلبته، یــــه چــــیز قیمــــتی داری
دیـــــگه بــــه چشمت نمی‌یاد، اگـــــر که ثـروتی داری

حـــــاضری هـــرچی بشــنوی، حــــتّی اگه ســـرزنشه
بـــه خـــاطر اون کـــسی که خیلی بـــرات بــــ ارزشه

حـــــاضری هــر روز ســر اون با آدما دعـــــوا کنـی
غـــــرور تـــــو بشـــکنی و باز خـودتو رســـــوا کنی

حـــاظری که به خاطرش پـاشی بری میدون جنــــگ
عـــــاشق بــاشی، امّا بـازم بگیری دستت یه تفنــــگ

حاظری هر چی گل داریم، دونه به دونه بشمــــــری
بســـــوزی از تب نـــگاش اسمشو وقتی مـــی‌یــــاری

حــــاظری هـــر کی جزاونو ســــاده فرامـــوش کنـی
پشتِ سرت هر چی می‌گن چیزی نگی، گـوش بکنی

حــــاضری هر چی که داری، بیان و از تــو بگیرن
پــــــرنده‌های شـــهرتون دونـــه بــه دونـــه بمــــیرن

حــــاضری که بـــگذری از مقررات و دین و درس
وقتی کسی رو دوس داری، معنی نمی‌ده دیگه ترس

وقــــتی کسی رو دوس داری صـــاحب کلّی ثروتی
نــــذار کـــه از دستت بره، این گنجِ خـــــیلی قیمتی



:: بازدید از این مطلب : 713
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

۲۱ جمله انرژی زا از آنتونی رابینز

 

 

 


۱) به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
۲)
با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
۳)
همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.
۴)
وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .
۵)
وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
۶)
قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
۷)
به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
8 ) هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
۹)
عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
۱۰)
در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
۱۱)
مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
۱۲)
آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
۱۳)
وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟
۱۴)
به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
۱۵)
وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید :عافیت باشد .
۱۶)
وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
۱۷)
این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
۱۸)
اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
۱۹)
وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
۲۰)
وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .
۲۱) زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .



:: بازدید از این مطلب : 679
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

خدا کجاست؟

 

 

 

یادم میاد بچه که بودیم وقتی می پرسیدیم خدا کجاست؟ بهمون می گفتن توی آسمانها. اما وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم  خدا فقط در آسمان آبی بالای سرمان نیست بلکه هرفرازو بالایی می تونه آسمان باشه. بذارید ساده تر بگم خدا در آسمان دلهای ما که درحقیقت منظور، برفراز دلهای ماست همینطور برفراز افکار ما، برفراز اعمال نیک ما،برفراز عقل ماو بالاخره بر فراز آنچه ما حتی تصورش رو بکنیم. چون ذهن ما فقط تا حدیگنجایش درک حقیقت وجودی خداوند رو دارد مانند لیوانیست که با توجه به ظرفیتی کهداره، آب یک پارچ رو نمی تونه درک کنه چه برسه به اقیانوس بیکران. خداوند نیز ماننداقیانوس بیکرانیست که ما بشرخاکی با این ذهن کوچکمون فقط می تونیم قطره ای از ایناقیانوس رو درک کنیم و اینکه بگوییم خداوند نور است.چون خداوند خودش رو طبق گنجایشذهن مخلوقش، اینگونه معرفی است اللَّهُ نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌالْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور اوچون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شیشه‏اى است آن شیشه گویى اخترىدرخشان است(نور/35) .درست است خداوند نور است، نورآسمانها و زمین، و هرکجا این نور وارد شود ظلمات وتاریکی رخت برمی بندد. گاهی اوقاتنیز ما انسانها چنان در ظلمات و گناهان و گرفتاریها دچار میشیم که دنبال یه روشناییمی گردیم تا خودمونو از اون مخمصه، نجات دهیم. حتی گاهی هم وقتی امیدمون از همه جاناامید میشه خواسته یا ناخواسته دلمون متوجه یه منجی و راهنمایی یا یه منبععظیمی میشه و از ته دل ندایی می شنویم که به سمت خودش ما رو فرامی خونه و جای تاسفشاینجاست که وقتی از اون معرکه خطر نجات پیدا می کنیم دیگه توجه ای به اون منبععظیمی که ما رو فرا می خونده نداریم. خود خداوند نیز به همین مطلب اشاره می کنه: …جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِنكُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَلَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِینَ﴿۲۲فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ… – [بناگاه] بادى سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین كنند كه درمحاصره افتاده‏اند در آن حال خدا را پاكدلانه مى‏خوانند كه اگر ما را از این [ورطه] برهانى قطعا از سپاسگزاران خواهیم شد (۲۲)پس چون آنان را رهانید ناگهان در زمینبناحق سركشى مى‏كنند(یونس/23)

یک آشنایی در یکی ازانجمنهامیگفت از زمانیکه من دچار بیماری ام اس شدم به وجود خدا شک کردم. واقعا نمیدونم باید چه جوابی به اینگونه افکار باید داد. فقط می تونم بگم اگه به خاطر مشکلیکه پیدا کرده، خدا رو عامل این مسئله می دونه چون به وجود خدا شک داره پس این مشکلایشون ربطی به خدا نداره چون به اعتقاد ایشون خدایی نیست که باعث این مشکل شده باشهو باید تقصیرات رو بیندازه گردن طبیعت و یا هرچی توی این زمینه!! اون پیرعارف وعاشق دلسوخته، شیخ علی خیاط به شاگردانش می گفت: دلم برای خدا می سوزه که مشتریهاشکم هستند. امام حسین علیه السلام بیشترین مشتری رو داره. در خونه ایشون زیاد میرناما در خونه خدا خیلی کم. امام حسین علیه السلام به خاطر خدا و دینش، امام حسینعلیه السلام شد.(درست است که باید با وسیله به درگاه الهی برویم و آنها را واسطهقرار بدیم. نمونه عرض من در باب این مسئله این است که ما به خاطر امام حسین علیهالسلام و عزاداری برای مصائب ایشون تا پاسی از شب بیدار می مانیم اما توجه ای بهنماز صبح نداریم و به راحتی اونو قضا می کنیم).

چه زیبا فرمود امام راحل قدس سره که عالممحضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.این زندگی ما چه زیبا میشد اگه خدا رو در همه جاحس می کردیم به خصوص در لحظات تنهایی و گناه و مطمئنا خداوند نیز بیشتر به ماتوجهمی کرد و این رابطه مانند یه رابطه عاشق و معشوقی میشد که این رابطه رو به تمامدنیا و آخرت و متعلقاتش عوض نمی کردیم.در پایان باید بگم که خدا همه جا هست، حتی درکوچه های تنهایی خیالمان، حتی در جاده هایی که به ناکجاآباد منتهی میشه، حتیدر کنار چاههایی که برای خود کنده ایم و این خداست که منتظردعوت بنده اش می مونه تابا کمال میل بگه: لبیک بنده من، لبیک. چون خداوند بیهوده بنده ای رو خلق نمی کنه کهدر گرفتاریها تنهایش بگذارد و این مشکل از ماست نه خداوند که خود را تنها می بینیمو این خداست که به خود ما به ما نزدیکتر است چون خودش فرموده: وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ-و ما ازشاهرگ [او] به او نزدیكتریم (ق/16) و چگونه می تواند به ما نزدیکتر نباشد درحالیکه فطرت و سرشت اصلی وجود ما همان روحیست که خداوند از خودش در قالب ما دمیدهاست: وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی از روح خویش درآن دمیدم(ص/72) .

و چه زیبا بود اگر می تونستیم عاشق خدا می شدیم،چون عشق به خدا دوستی با او نیست بلکه به یاد او بودنه! نه در شعار و حرف، بلکه درعمل. چه عملی؟ خودش به حضرت موسی علیه السلام فرموده با اقامه نماز به یادش باشدإِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَافَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی منم من خدایى كه جز من خدایى نیست پسمرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار(طه/14) و در حدیث داریم که دروغ میگوید کسی که ادعای دوستی خدا رو دارد در حالیکه برای نماز شب بلند نمی شود! درست همهمین است کسی می تونه ادعا کند که خدا رو دوست دارد که در نیمه های شب از رختخوابگرم و نرم خود به عشق محبوب خود برخیزد و دو رکعت نماز عشق بخواند.

پس نهایتا خداوند همه جا هست، همیننزدیکیها، نیازی به جستجویش نیست، دنبال خدا نگرد



:: بازدید از این مطلب : 842
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

خدایا !

رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ،

قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم

تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ،

نه از آنان که پول دین را میگیرند

و برای دنیا کار می کنند.

***************

خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا ! تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن علی سپاس می گذارم که دشنان مرا از میان احمق ها بر گزینی ، که چند دشمن ابله نعمتی است که خداوند به بندگان خاصش عطا می کند.

خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد.

خدایا ! شهرت ،منی را که می خواهم باشم ، قربانی منی که می خواهند باشم نکند

خدایا ! در روح من اختلاف در انسانیت را با اختلاف در فکر و اختلاف در رابطه با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را باز شناسم.

خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان.

خدایا ! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم

خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم

خدایا ! به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای ستیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم

خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان

اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن

لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز.

خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم

خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…دین بی دنیا…عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…خوبی بی نمود…گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن

خدایا ! آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز

تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد

وآنگاه از پس توده ی این خاکستر

لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی

شسته از هر غبار طلوع کند

خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان :«طبیعت»، «تاریخ» ،«جامعه » و«خویشتن» رها کن ، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من ، مرا آفریدی ، خود آفرید گار خود باشم، نه که چون حیوان خود را با محیط که محیط را با خود تطبیق دهم.

خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم.

خدایا ! قناعت ، صبر و تحمل را از ملتم بازگیر و به من ارزانی دار.

خدایا ! این خردِ خورده بین ِ حسابگر ِ مصلحت پرست را که بر دو شاهبال ِ هجرت از« هست »و معراج به « باشد» م ، بند های بسیار می زند ، رادرزیر گام های این کاروان شعله های بی قرار شوق، که در من شتابان می گذرد ، نابود کن.

خدایا! مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح ِ حقیر ، در پناه روح های پر شکوه و دل های همه ی قرن ها از گیلگمش تا سارتر و از سید ارتا تا علی و از لوپی تا عین القضاة و مهراوه تا رزاس ، پاک گردان.

خدایا ! مرا هرگز مراد بیشعور ها و محبوب نمک های میوه مگردان.

خدایا ! بر اراده، دانش ، عصیان ، بی نیازی ، حیرت ، لطافت روح ، شهامت و تنها ئی ام بیفزای.

خدایا ! این کلام مقدسی را که به روسو الهام کرده ای هرگز از یاد من مبر که :«من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم».

خدایا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن.

خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر.

خدایا ! مرا از همه ی فضائلی که به کار مردم نیاید محروم ساز . و به جهالت ِ وحشی ِ معارفِ لطیفی مبتلا مکن که در جذبه ی احساس های بلند و اوج معراج های ماوراء ، برق گرسنگی در عمق چشمی و خط کبود تازیانه را به پشتی، نتوانم دید.

خدایا ! به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است

بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده ی غیبی ، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت . و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

خدایا ! به من بگو تو خود چگونه می بینی ؟ چگونه قضاوت می کنی ؟

آیا عشق ورزیدن به اسم ها تشیع است ؟

یا شناخت مسمی ها؟

و بالاتر از این – یا پیروی از رسم ها؟

خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست.

خدایا مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش ، هر که از آن سالم مانده بیمار می نماید، مصون دار تا: به رعایت مصلحت ، حقیقت را ضبح شرعی نکنم.

خدایا ! رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ، نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند.

 



:: بازدید از این مطلب : 943
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

یه داستان کوتاه ولی با حال

 

 

 

کشیش یک کلیسا بعد از یه مدت میبینه کسانی‌ که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون،... معمولا خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند،

برای همین یه یکشنبه اعلام میکنه که از این به بعد هر کی‌ می‌خواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم. 

ازاین موضوع سالها می‌گذره و کشیش پیر می‌شه و میمیره، کشیش بعدی که میاد بعد از یه مدت میره سراغ شهر دار و بهش میگه: من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین، من از هر ۱۰۰تا اعترافی که میگیرم ۹۰ تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین.

شهردار هم که دوزاریش میفته که قضیه چی‌ بوده و هیچ کس جریان رو بهش نگفته از خنده روده بر میشه. کشیشه هم یک کم نگاهش میکنه وبعد میگه، ‌هه ‌هه ‌هه حالا هی‌ بخند ولی‌ همین زن خودت هفته‌ای نیست که دست کم ۳ بار زمین نخوره



:: بازدید از این مطلب : 908
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

خصوصیات یک مرد واقعی

 

 

 

برای ساختن یک خانه ی فوق العاده، ابتدا باید یک فونداسیون محکم بسازید تا بتوانید سایر چیزهای زیبا را روی آن قرار دهید. برای ساختن یک مرد بزرگ نیز، نیاز به یک پایه و اساسی استوار و مستحکم است تا بعد بتوانید چیزهای کوچک دیگر را روی آن اضافه کنید.

ویژگی اول: یک مرد واقعی محکم و قوی است: یک مرد واقعی گریه نمی کند، زاری نمی کند، شکایت از چیزی نمی کند، بیمار نمیشود، و لازم نیست هر بار که عطسه کرد به پزشک مراجعه کند. یک مرد واقعی تصمیم می گیرد و با عواقب و نتایج این تصمیمات روزگار می گذراند. یک مرد واقعی مسئولیت اعمال و حرف های خود را بر عهده می گیرد. یک مرد واقعی، محکم و استوار است. و با سختی های زندگی مقابله می کند. یک مرد واقعی خشن و سرسخت است و از خود احساسات نشان نمی دهد. یک مرد واقعی ستون فقرات خانواده است و نمی تواند از خود ضعف نشان دهد. اگر از عنکبوت می ترسید، مسلماً یک مرد واقعی نیستید.

ویژگی دوم: یک مرد واقعی متمرکز است: یک مرد واقعی تفاوت بین مهم بودن چیزی و مهم نبودن آن را می فهمد.یک مرد واقعی وقت خود را صرف کارهای بیهوده ای که هیچ عایدی برای او ندارند، نمی کند. مطمئناً کارهای زیادی برای تفریح و سرگرمی وجود دارد، اما او باید برای انجام این کارها هم دلیل داشته باشد. یک مرد واقعی خود را روی قدرت، پول و خانواده اش متمرکز میکند. هیچگاه خود را روی مسائل ج.ن.س.ی متمرکز نمی کند. که خود در نتیجه ی داشتن قدرت، پول و خانواده، خود به خود به سراغش می آید.

ویژگی سوم: یک مرد واقعی، اهمیت خانواده را درک می کند: یک مرد واقعی خانواده اش را قدرتمند نگاه می دارد و به تاریخچه ی خانوادگی خود اهمیت زیادی می دهد. یک مرد واقعی می داند که فرزندانش هدیه ای از جانب خداوند هستند و باید با آنها به خوبی رفتار کند، هرچند هر از گاهی باید برای آنها قوانین و مقرراتی تعیین کند.

ویژگی چهارم: یک مرد واقعی غیبت نمی کند: یک مرد واقعی دهانش را می بندد و اطلاعاتش را درمورد دیگران پیش خود نگاه میدارد. یک مرد واقعی در بحث های هیچ و پوچ شرکت نمی کند و درمورد چیزهایی که از آن اطلاع ندارد و مطمئن نیست حرف نمی زند.

ویژگی پنجم: یک مرد واقعی همیشه سر حرفش هست: هر وقت قولی بدهد، آن را عمل می کند. و اگر بداند که از عهده ی انجام قولی بر نمی آید، هیچوقت حرفش را نمی زند. یک مرد واقعی مردن را به شکستن عهدش ترجیح می دهد. او می داند که حرفش نیز باید به قدرت عملش باشد.

ویژگی ششم: یک مرد واقعی تلاش می کند تا الگو باشد: یک مرد واقعی همیشه به خود و دیگران احترام می گذارد، مگر اینکه مورد بی احترامی قرار گیرد. او الگو و نمونه ای برای پیروان خود و به خصوص فرزندانش است. من هیچوقت کارهایم را به خانه نمی آورم، به همین دلیل فرزندانم من را فقط به عنوان یک پدر میشناسند. شما نیز باید همین کار را بکنید. یک مرد واقعی هیچگاه اجازه نمی دهد که فرزندانش پی به ضعف های او ببرند.

ویژگی هفتم: یک مرد واقعی پول مورد نیازش را خود به دست می آورد: یک مرد واقعی در انتظار صدقات و نیکوکاری های دیگران نمی نشیند. و پول پدرش نیز برای او کفایت نمی کند. او خود در جستجوی روزی خود بر می آید و اگر از پدرانش به او ارثیه ای برسد، به جای هدر دادن آن، ده برابرش می کند.

ویژگی هشتم: یک مرد واقعی زن نما نیست:  یک مرد واقعی در گوشهایش گوشواره نمی اندازد و موهایش را بلند نمی کند. یک مرد واقعی باید حداقل سه دست کت و شلوار در کمد داشته باشد و حداقل سه بار در هفته باید کت و شلوار بپوشد. یک مرد واقعی می داند که چطور باید شیک باشد.



:: بازدید از این مطلب : 653
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

رفیق قدیمی

 

 

 

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی دیرینه داشتن، تا جایی كه مردم فكرمیكردن این دو نفر باهم برادرند. روزی روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن كه به دنبال گنج برن.
 یك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی كردن و رفتن. محمود نقشه ای در سر داشت كه وقتی به گنج دست پیدا كرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختی به گنج رسیدند. و محمود طبق نقشه ای كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت. با آن گنج زندگی اش از این رو به آن رو شد. ولی زن مسعود كه فهمیده بود مسعود به دست محمود كشته شد با نا امیدی به شهر مهاجرت كرد و بعد از ادامه تحصیل در یك بیمارستانی به پرستاری مشغول شد. بعد از چند سال كه آبها از آسیاب افتاد محمود به دلیل بیماری به بیمارستان شهر میره و اونجا بستری میشه اتفاقا زن مسعود هم توی همون بیمارستان كار میكرد كه یكدفعه دید محمود توی یكی از اتاقها بستری هست. رفت توی اتاق و مطمئن شد كه اونی كه بستری هست همون كسی هست كه شوهرش را كشت. اینجا بود كه زن مسعود به فكر انتقام افتاد. از اتاق بیرون رفت و یك سرنگ را پر بنزین كرد و آمد خودش را پرستار كشیك معرفی كرد و سرنگ پر از بنزین را در بدن محمود خالی كرد.
بعد از چند ثانیه حال محمود بد شد و عرق میكرد در این لحظه زن مسعود خودش رو
معرفی كرد و به محمود گفت تو بودی كه همسرم رو كشتی و حالا من انتقام همسرم رو ازت گرفتم و در بدنت بنزین تزریق كردم. در این لحظه محمود از روی تخت پایین اومد زن مسعود فرار كرد و محمود به دنبالش می دوید و با چاقویی كه در دست داشت میخواست زن مسعود رو هم بكشه. زن مسعود بعد از پایین رفتن پله ها به بمبست رسید و دیگه راه فرار نداشت، محمود از راه رسید و با چاقویی كه در دست داشت زن مسعود رو تهدید به مرگ  كرد، زن مسعود كه دیگه راه فرار نداشت تسلیم شد و روی زانو هایش افتاد و به محمود گفت منو بكش! محمود نامرد هم دستان خود رو بالا برد و میخواست چاقو را در قلب زن مسعود فرو كند، زن مسعود چشمان خود را بست و محمود دستان خود را رها كرد ولی ناگهان در فاصله بسیار كم از قلب آن زن، محمود از حركت ایستاد. زن مسعود چشمان
خود را باز كرد و دید كه محمود از حركت ایستاد و چاقو هم در دستانش هست. ازش
پرسید كه چرا نمیزنی؟ محمود گفت: بنزینم تموم شد


:: بازدید از این مطلب : 954
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

 

انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

 

انسان های كوچك بی دردند

انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند


انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

انسان های كوچك عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند


انسان های بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند


انسان های متوسط به دنبال كسب دانش هستند

انسان های كوچك به دنبال كسب سواد هستند



انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند كه پاسخ داردانسان های كوچك می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند

انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

انسان های كوچك مسئله ندارند

انسان های بزرگ سكوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

انسان های متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

انسان های كوچك با سخن گفتن بسیار، فرصت سكوت را از خود می گیرند .


:: بازدید از این مطلب : 703
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

 

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یك موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاكی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یك مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاك قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
طرف كم میاره، راهنما میزنه كنار به موتوریه هم علامت میده بزنه كنار.
خلاصه دوتایی وامیستن كنار اتوبان، یارو پیاده میشه،
میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی كل مارو خوابوندی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه:
والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... كش شلوارم گیر كرده به آینه بغلت

نتیجه اخلاقی

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به کجای یک مدیر گیر کرده



:: بازدید از این مطلب : 717
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

جملات زیبا در مورد خدا

 

 

 

 

-بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دستهگلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گلهایش را پس بگیرد.

 خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه هایبالا و والا را جست و جو کنیم.

 خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!

وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.

 یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.

 آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.

کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشتی نمی کند.

خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.

 - آنکه  خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.

 خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.

 -روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.

برای اثبات کوری کافیست که انسان خدا را نبیند.

-  شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.

 امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟  

 وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست



:: بازدید از این مطلب : 678
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

 


هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟


هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.


فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"


 


هیزم شکن جواب داد: "نه"

فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟

دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".

فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟

جواب داد: آره.

فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.

روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.

فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!

فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "

هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.


نکته اخلاقی:


هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!



:: بازدید از این مطلب : 700
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

متن دلخواه شما