نوشته شده توسط : nahal

ساده بودم ساده
پاک مثل کف دست
من چه میدانستم ساده بودن سخت است
به تو دل خوش کردم
به تو عاشق بودم
شدم آیینه تو
صاف و صادق بودم
تو به من می گفتی ساده بودن زیباست
عشق مثل خود تو
ساده مثل خودماست
عشق ساده نبود...
عاشقی ساده نبود...
همسفر اهل سفر راهی جاده نبود
اتفاقی کوتاه عشق هم آمد و رفت
قصه من این بود این سراغازم شد بعد از آن قصه عشق هم هم آوازم شد ,

من گریه نخواهم کرد...
 من اشک نخواهم ریخت...
من خسته نخواهم شد... افسرده نخواهم شد...
فریادزنم، فریاد: من عشق نمی خواهم، معشوق نمی خواهم...
می خندم و می رقصم فریاد زنم , فریاد : اینگونه خزانم را در عشق نهان کردم
من درد جدا بودن، بر گور عیان کردم افسوس نخواهم خورد ،
افسانه نمی بافم بر شانه هر بادی ، کاشانه نمی سازم
من زشت نمی گویم,بر چهره معشوقم او خوب و وفادار است ،
من خسته و رنجورم امروز چنان دیروزافسوس نخواهم خورد
من یاد گرفتم عشق بیگانه نمی داند لیکن به دل شادم
سرمشق کنم امروز : دنیای خودم گرم است من دوست نمی خواهم!!!





:: بازدید از این مطلب : 1706
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 19 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: