شتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت زهرا جان تویی، هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت مریم جان تویی مادر، میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت دلم شکست، گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اونقدر ذوق کرد که چشای من پر از اشک شد
چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ماها هستن. ازشون دریغ نکنیم