هارون الرشید به بهلول گفت : (مى خواهم كه روزى تو را مقرر كنم ، تا فكرت آسوده باشد) بهلول گفت : (مانعى ندارد، ولى سه عیب دارد: اول : نمى دانى به چه چیزى محتاجم ، تا مهیا كنى . دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم . سوم : نمى دانى چقدر مى خواهم . ولى خدا اینها را مى داند؛ با این تفاوت كه اگر خطایى از من سر بزند، تو حقوقم را قطع خواهى كرد، ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را قطع نخواهد كرد.)