خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باچنگال غذابخور»
خدا به ما صدا داده – مامان میگه،«جیغ نزن»
مامان میگه،«كلم بخور،حبوبات و هویج بخور»
ولی خدا به ما هوس بستنی شیرهای داده
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«دستمال بردار»
خدا به ما آب گل آلود داده – مامان میگه،«شالاپ شولوپ نكن»
مامان میگه،«ساكت باش،خوابه بابات»
اما خدا به ما درسطل آشغال داده كه میشه باهاش شترق صدا داد
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باید دستكش هات رو دست كنی»
خدا به ما بارون داده – مامان میگه،«مبادا خیس بشی»
مامان میخواد كه ما نزدیك نشیم به اون سگهای قشنگ غریبه ای كه خدا بهمون داده نوازششون كنیم
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«برو دستت رو بشور»
ولی آخه خدا به ما جعبه های پر اززغال. تن های سیاه شده قشنگ داده،چه جور!
من چندان باهوش نیستم،ولی یه چیز رو مطمئنم بخدا
یا مامان داره اشتباه می كنه،یا اگه نه،خدا.
:: بازدید از این مطلب : 1229
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2